۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

تو در بریزبین



ساعت 10 شب هست و من هنوز در PGARC هستم. خیلی خسته شدم امروز. تو به سلامتی رفتی بریزبین و لان با پرستو داری شام می خوری. من امروز با تو آمدم فرودگاه و چون یادت رفته بود تلفن پرستو را همراهت ببری بعد از فرودگاه برگشتم خانه تا شماره تلفن را برای قرار امشبت بنویسم و وقتی رسیدی بهت بدم.

جالب اینکه تو زودتر از اینکه من به دانشگاه برسم بعد از فرودگاه رسیدی به یک شهر دیگه. من هم فردا صبح میرم ملبورن و تا همین الان داشتم "پاورپوینت" کنفرانسم را اماده می کردم. امیدوارم خوب بشه. تو که دیشب داشتی زحمت باز نویسی متن من را می کشیدی بهم اصرار داشتی که این همین موضوع مقاله ام را تز پایان نامه ام کنم. ترس در حکومتهای توتالیتر به عنوان تنها سلاحی که هم باعث منفعل شدن جامعه و هم از طرف دیگه تنها امکان برای فعال شدن مردم هست؛ مدل عرضی و افقی.

تو هم که تازه می خواهی فردا مقاله ات را بنویسی. گویا امروز در روز اول کنفرانست "جرارد گوگین" را دیده بودی و بهت گفته که به احتمال زیاد مقاله ات - که اسم من را هم به عنوان نویسنده ذکر کردی، پس در واقع مقاله مون - به احتمال زیاد چاپ میشه. و این یعنی احتمال بیشتر برای اسکالرشیپ.

خب! برم که هم خیلی خسته ام و هم باید کارام را بکنم. راستی قراره احتمالا من هم در ملبورن هریت را ببینم. اون الان اونجاست و بهم گفت اگه دوست داشتی بریم سینما. اما براش ایمیل کردم که احتیاج به تمرین برای ارائه مقاله ام دارم. همون کافه و قهوه بهتره.

هیچ نظری موجود نیست: