۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

کلی برگه برای تصحیح


ساعت ۶ عصر هست و تازه از دانشگاه و کلاسهایم برگشته ام. اما چون صبح گفتی که تا کرما می رسانی مرا و کیفم را عوض کردم تا برگه های بچه ها را جا داشته باشم تا بیارم خانه کلید خانه را فراموش کردم همراهم بیارم. این شد که الان آمده ام کافه آروما که خیلی آرام و صندلی راحتی دارد برای من که کمرم حسابی اذیت می کنه. دارم بخش شئی وارگی در سرمایه ی مارکس را دوباره می خوانم و منتظرم که تو به سلامتی از سر کار برگردی خانه و شب با هم فیلمی ببینیم که کرایه کرده ام و احتمالا هنرپیشه اش جایزه ی اسکار را خواهد گرفت: Dallas Buyers Club با بازی متیو مک کاناگی.

قراره سر راه بروی هول فودز و برای شام شب والنتاین با هم دیگه شنیتسل درست کنیم و خوش بگذرونیم. قرار بود که فردا- بعد از اینکه دیدیم پول یک شب بیرون رفتن از شهر را نداریم تا کمی استراحت کنیم- با سمیه و جیمز و احتمالا یکی دو نفر دیگه برویم بلو مانتین تا تو بعد از سالها کمی اسکی کنی. هر چند که پیستش خیلی هم پیست نیست. اما کمر من به تصمیم تو- که البته حرفت هم درست بود- شرایط چنین برنامه و رانندگی تا آنجا را نداشت. خصوصا من که اسکی نمی کنم و باید چند ساعتی پایین منتظر شما می نشستم. اما در عوضش قرار شد که این سه روز تعطیلی را یکی دو برنامه ی مهیج برای خودمان بگذاریم ضمن اینکه درس و تصحیح برگه ها هم هست.

خب! این از این. هفته ی بعد ریدینگ ویک هست و جمعه کلاس ندارم اما در عوض برای HM باید کلی کار کنیم و جمعه هم جلسه ی چند ساعته را خواهیم داشت. اما تا آنجا قراره که ورزش و آلمانی و تمام کردن این دور جدید از سرمایه را پیش رو داشته باشم. تو هم ورزش و کار و رمان و کتابی که امروز بهت معرفی کردم و پرینتش گرفته ای تا برای تزت بخوانی. دموکراسی و سیاست نامتعارف بررسی آراء وبر، اشمیت و آرنت.


هیچ نظری موجود نیست: