امروز "آفر" دوره ی مسترم آمد. حالا باید بی خیال "آنرز" بشم و برم مستر. جالب اینکه درست چند ساعت قبلش پروفسور ریک بنیتز که مدیر اجرایی دوره ی تکمیلی هست را دیدم و باهاش نیم ساعتی راجع به کارم و پرونده ام گپ زدم. گفت تمام موافقت ها در گروه شده و فقط باید منتظر مراحل اداری کار موند. خب اینهم شد، حالا من موندم و این پروژه که تمام سعیم را باید برای درست پیش بردندش بکنم.
نهار را آمدیم مثل دیروز پیش تو در فوت کورت خوردیم. هم ما ساندویچ تخم مرغ داشتیم هم آنها. ناصر خیلی خسته بود و دیروز زیر آفتاب چند ساعت راه رفتن حسابی پوستش را سوزانده بود. امروز و فردا هم این کار را دارد. البته فردا گفته اند نصف روز کار تمام میشه.
من هم باید تا ساعت دیگه به کلاس فرانسه بروم. کمی خوانده ام اما کلا با یک ساعت در هفته کاری پیش نمیره. جالبه که در این کشور مثل ایران نیست که کلاسهای فشرده ی زبانهای غیر انگلیسی هم باشه.
دیشب تو کمی از تز نوشتنت را پیش بردی و اصلاحیه های فصل قبل را اعمال کردی و فرستادی برای کترین. صبح که بیدار شده بودم داشتم توی تخت نگاهت می کردم. از پشت بغلت کردم و با تمام وجودم بهت افتخار کردم. واقعا که داری شاهکار می کنی. می دونم که این کار کار هر کسی نیست بخصوص من اما امیدوارم من هم بتونم کمی از این روحیه و پشت کار را داشته باشم.
این چند روزه که "او-ویک" در دانشگاه هست خیلی دلم برای دوره ی دانشجویی خودمون در ایران و دانشجوهامون سوخت. درست همین الان که این شور و شوق، این انجمنها و این برنامه ها؛ از انجمن شراب و فیلم و شکلات گرفته تا ارتش و سازمان ملل و انقلابیون تروتسکیست، این همه رنگ و موزیک و خنده و بحثهای شوخی و جدی در فضای دانشگاه وجود داره، دارن تو دانشگاههای ایران و بطور خاص این دو روزه در پلی تکنیک دانشجویان را به بهانه ی مخالفت با خاکسپاری شهدای گمنام به نفع خواسته های سرکوبگرایانه ی خودشون قلع و قمع می کنن. 70 دانشجو که 30 تاشون دخترن در بازداشتگاهها دارن "او-ویک" برگزار می کنن.
نهار را آمدیم مثل دیروز پیش تو در فوت کورت خوردیم. هم ما ساندویچ تخم مرغ داشتیم هم آنها. ناصر خیلی خسته بود و دیروز زیر آفتاب چند ساعت راه رفتن حسابی پوستش را سوزانده بود. امروز و فردا هم این کار را دارد. البته فردا گفته اند نصف روز کار تمام میشه.
من هم باید تا ساعت دیگه به کلاس فرانسه بروم. کمی خوانده ام اما کلا با یک ساعت در هفته کاری پیش نمیره. جالبه که در این کشور مثل ایران نیست که کلاسهای فشرده ی زبانهای غیر انگلیسی هم باشه.
دیشب تو کمی از تز نوشتنت را پیش بردی و اصلاحیه های فصل قبل را اعمال کردی و فرستادی برای کترین. صبح که بیدار شده بودم داشتم توی تخت نگاهت می کردم. از پشت بغلت کردم و با تمام وجودم بهت افتخار کردم. واقعا که داری شاهکار می کنی. می دونم که این کار کار هر کسی نیست بخصوص من اما امیدوارم من هم بتونم کمی از این روحیه و پشت کار را داشته باشم.
این چند روزه که "او-ویک" در دانشگاه هست خیلی دلم برای دوره ی دانشجویی خودمون در ایران و دانشجوهامون سوخت. درست همین الان که این شور و شوق، این انجمنها و این برنامه ها؛ از انجمن شراب و فیلم و شکلات گرفته تا ارتش و سازمان ملل و انقلابیون تروتسکیست، این همه رنگ و موزیک و خنده و بحثهای شوخی و جدی در فضای دانشگاه وجود داره، دارن تو دانشگاههای ایران و بطور خاص این دو روزه در پلی تکنیک دانشجویان را به بهانه ی مخالفت با خاکسپاری شهدای گمنام به نفع خواسته های سرکوبگرایانه ی خودشون قلع و قمع می کنن. 70 دانشجو که 30 تاشون دخترن در بازداشتگاهها دارن "او-ویک" برگزار می کنن.