به سلامتی آخرین ساعات سال ۲۰۱۵ را به امید سالی جدید پشت سر می گذاریم که امید به روزگار به مراتب بهتر برای همه داریم. سلامتی و آرامش، شادی درون و خنده ی برون و در مجموع سعادتمندی ناب.
سال ۲۰۱۵ هر چند سال مهمی از بسیاری جهات در عرصه بین الملل و سیاست بود - از توافق اتمی ایران گرفته تا توجه به وضعیت مردم منطقه و خصوصا سوریه، از ترس اغراق شده درباره ی سفکان تروریست اسلامی تا انتخابات به مراتب امیدبخش کانادا و... - برای من سالی نبود که به دستاوردی از آن ببالم. درست که ABD شده ام اما این کمترین کاری بود که باید می کردم. نه درسی و نه زبانی و نه کار چشمگیری. به همین دلیل Resolution سال جدید باید جبران مافات باشد. ورزش، درس و تمرکز بر چارچوب زندگی موفقتر و شادتر. خدا را شکر که اوضاع برای تو از نظر کاری هر چند سخت اما خوب بود. سفر به ایران و رسیدگی به احوال خانواده و مهمانداری از مامانت در کنار ادامه ی رسیدگی مالی من به اوضاع مامانم و چند سفر خوب در طول سال برای کنفرانس های دانشگاهی به نیویورک و ایتالیا و یک سفر برخلاف انتظار عالی در همین روزهای پایانی سال برای دیدن خانواده ام به آمریکا، سال ۲۰۱۵ را از این نظر سال سفرهای کم نظیر کرد.
۲۰۱۶ اما باید طلیعه ی تازه ای باشد در آغاز نیمه ی دوم مهمترین دهه ی زندگی ما. همان دهه ای که در چنین شبی (۳۱ دسامبر ۲۰۱۰) در بار هتل مالبورگ سیدنی وقتی که دو نفری تنها در کنار هم در دل هم دهه و سال جدید را جشن می گرفتیم و منتظر خبری از سفارت کانادا بودیم بهم گفتیم که این ده سال پیش رو تا سال طلایی ۲۰۲۱ ده سال سرنوشت ساز در زندگی مشترک ماست. حالا نیمی از آن به سلامت پشت سر گذاشته شده، با سختی ها و خوشی ها، دلهره ها و دل دادگی ها، با ایمان به عشقمان و اعتماد و احترام به راهی که میرویم و ... با کسانی که همراهمان هستند و برایشان سلامتی و خوشی آرزو می کنیم و آمرزش برای رفتگان، و از همه مهمتر با امید و استواری به لحظه لحظه ی زندگی مشترکمان این نیمه ی دوم را آغاز می کنیم که بهترین ها در انتظار ماست.
۲۰۱۶ سال و دوره ی نوینی است که هر روز و هر آن و هر لحظه اش باید آبستن بهتر و انسانی تر زیستن ما - من و تو - در کنار هم و با یکدیگر و در ساختی متفاوت با همه و دیگران باشد. از این رو تصمیم گرفته ایم که جدا از تغذیه و ورزش و شادابی جسم، چنان کنیم که جانمان از هنر و ادب و علم نیز رویین تن گردد و چنین نیز باد.
*******************
دیشب تا از فرودگاه به خانه رسیدیم ساعت نزدیک ۲ صبح بود و تا خانه را گرم کردیم و خوابیدیم از ۳ گذشته. پیش از اینکه در تامپا به فرودگاه برسیم با عمو راجع به خانواده اش و سلامتی اش و نامه ی مژگان صحبت کردیم و از اینکه گفت نامه را خوانده حسابی جا خوردیم. اما واکنشی که به مژگان و سایرین در طول روز نشان داده بود خیلی آرام و خونسرد بود و به همین دلیل پیش از سوار شدن در هواپیما وقتی که با آن و مژگان و شیرین جداگانه حرف زدی آنها هم به شدت متعجب اما خوشحال بودند.
دیروز با غذای مکزیکی که ریتا برای همگی درست کرد نهار و شام را یکی کردیم و راهی فرودگاه شدیم. آنقدر همگی بابت رفتن ما متاثر بودند و از دیدن ما خوشحال که قول دادیم زودتر همدیگر را ببینیم. دعوتشان کرده ایم و قرار است احتمالا در نیمه ی سال آینده سری به ما بزنند. دلیل این همه علاقه و محبت اما بی شک به دلیل روحیه و مهربانی تو بود که به گفته ی آنها ما را بهترین اعضای فامیل پدریشان کرده.
من هم به سان چند روز گذشته دوباره با اعلا تا توانستم حرف زدم و سعی کردم قانع و راضیش کنم تا با آغاز سال جدید هم به خودش و خانواده اش و هم به مجدی و خانواده اش فرصت دوباره ای دهد و با قبول پیشنهاد مجدی و کوتاه آمدن دو طرف دوره ی جدیدی را شروع کند. قبل از اینکه در فرودگاه از هم جدا شویم طبق صحبتی که بی مقدمه و با پیشنهاد خودش شده بود پولی به من قرض داد تا کار خانه را با ریک زودتر عملی کنیم و قرار شد که آخرین چک بمباردیر را بجای پولی که به من میدهد به حسابش واریز کنم. همین داستان اگر خیر و صلاح باشد ما را چند ماهی جلو خواهد انداخت. در لحظه ی آخر هم یک پاکت جداگانه بهم داد که ۱۵۰۰ دلار بود و گفت این کادوی سال نو شما و بابت بلیط که برای آمدن به اینجا خریده اید - که البته بیش از آن بود.
خلاصه که سفر خوبی بود خصوصا تکه ی LA که بهترین سفر پیش خانواده ام بود. تامپا هم فرصتی شد برای نزدیکتر شدن به خانواده ی اعلا و خودش. هر چند که فضا بابت مشکلاتی کاری و حقوقی خیلی مناسب نبود اما فکر کنم راست می گفتند که چقدر رفتن ما به روحیه و حال و هوای آنها هم کمک کرد. خدا را شکر که هم خودمان و هم خانواده ها از بودن کنار هم لذت بردیم و بردند.
امشب هم خانه ی فرشید و پگاه برای شب سال نو دعوتیم و با شراب و دسر و شکلات میرویم تا سال بی نظیر پیش رو را تحویل کنیم. دیدم که در شماره سال نو مجله اکونومیست نوشته امسال سال Unicorn هست و ادامه داده روزگای یونیکورن fantasy محسوب میشدند اما امسال سال آنهاست. به فال نیک می گیرم برای همه و خودمان و خودم که روی مفهوم fantasy و Utopia کار می کنم و می خواهم از امسال مسیر رویایی و یوتوپیایی مان را آغاز کنیم و چنین نیز باد.
سال ۲۰۱۵ هر چند سال مهمی از بسیاری جهات در عرصه بین الملل و سیاست بود - از توافق اتمی ایران گرفته تا توجه به وضعیت مردم منطقه و خصوصا سوریه، از ترس اغراق شده درباره ی سفکان تروریست اسلامی تا انتخابات به مراتب امیدبخش کانادا و... - برای من سالی نبود که به دستاوردی از آن ببالم. درست که ABD شده ام اما این کمترین کاری بود که باید می کردم. نه درسی و نه زبانی و نه کار چشمگیری. به همین دلیل Resolution سال جدید باید جبران مافات باشد. ورزش، درس و تمرکز بر چارچوب زندگی موفقتر و شادتر. خدا را شکر که اوضاع برای تو از نظر کاری هر چند سخت اما خوب بود. سفر به ایران و رسیدگی به احوال خانواده و مهمانداری از مامانت در کنار ادامه ی رسیدگی مالی من به اوضاع مامانم و چند سفر خوب در طول سال برای کنفرانس های دانشگاهی به نیویورک و ایتالیا و یک سفر برخلاف انتظار عالی در همین روزهای پایانی سال برای دیدن خانواده ام به آمریکا، سال ۲۰۱۵ را از این نظر سال سفرهای کم نظیر کرد.
۲۰۱۶ اما باید طلیعه ی تازه ای باشد در آغاز نیمه ی دوم مهمترین دهه ی زندگی ما. همان دهه ای که در چنین شبی (۳۱ دسامبر ۲۰۱۰) در بار هتل مالبورگ سیدنی وقتی که دو نفری تنها در کنار هم در دل هم دهه و سال جدید را جشن می گرفتیم و منتظر خبری از سفارت کانادا بودیم بهم گفتیم که این ده سال پیش رو تا سال طلایی ۲۰۲۱ ده سال سرنوشت ساز در زندگی مشترک ماست. حالا نیمی از آن به سلامت پشت سر گذاشته شده، با سختی ها و خوشی ها، دلهره ها و دل دادگی ها، با ایمان به عشقمان و اعتماد و احترام به راهی که میرویم و ... با کسانی که همراهمان هستند و برایشان سلامتی و خوشی آرزو می کنیم و آمرزش برای رفتگان، و از همه مهمتر با امید و استواری به لحظه لحظه ی زندگی مشترکمان این نیمه ی دوم را آغاز می کنیم که بهترین ها در انتظار ماست.
۲۰۱۶ سال و دوره ی نوینی است که هر روز و هر آن و هر لحظه اش باید آبستن بهتر و انسانی تر زیستن ما - من و تو - در کنار هم و با یکدیگر و در ساختی متفاوت با همه و دیگران باشد. از این رو تصمیم گرفته ایم که جدا از تغذیه و ورزش و شادابی جسم، چنان کنیم که جانمان از هنر و ادب و علم نیز رویین تن گردد و چنین نیز باد.
*******************
دیشب تا از فرودگاه به خانه رسیدیم ساعت نزدیک ۲ صبح بود و تا خانه را گرم کردیم و خوابیدیم از ۳ گذشته. پیش از اینکه در تامپا به فرودگاه برسیم با عمو راجع به خانواده اش و سلامتی اش و نامه ی مژگان صحبت کردیم و از اینکه گفت نامه را خوانده حسابی جا خوردیم. اما واکنشی که به مژگان و سایرین در طول روز نشان داده بود خیلی آرام و خونسرد بود و به همین دلیل پیش از سوار شدن در هواپیما وقتی که با آن و مژگان و شیرین جداگانه حرف زدی آنها هم به شدت متعجب اما خوشحال بودند.
دیروز با غذای مکزیکی که ریتا برای همگی درست کرد نهار و شام را یکی کردیم و راهی فرودگاه شدیم. آنقدر همگی بابت رفتن ما متاثر بودند و از دیدن ما خوشحال که قول دادیم زودتر همدیگر را ببینیم. دعوتشان کرده ایم و قرار است احتمالا در نیمه ی سال آینده سری به ما بزنند. دلیل این همه علاقه و محبت اما بی شک به دلیل روحیه و مهربانی تو بود که به گفته ی آنها ما را بهترین اعضای فامیل پدریشان کرده.
من هم به سان چند روز گذشته دوباره با اعلا تا توانستم حرف زدم و سعی کردم قانع و راضیش کنم تا با آغاز سال جدید هم به خودش و خانواده اش و هم به مجدی و خانواده اش فرصت دوباره ای دهد و با قبول پیشنهاد مجدی و کوتاه آمدن دو طرف دوره ی جدیدی را شروع کند. قبل از اینکه در فرودگاه از هم جدا شویم طبق صحبتی که بی مقدمه و با پیشنهاد خودش شده بود پولی به من قرض داد تا کار خانه را با ریک زودتر عملی کنیم و قرار شد که آخرین چک بمباردیر را بجای پولی که به من میدهد به حسابش واریز کنم. همین داستان اگر خیر و صلاح باشد ما را چند ماهی جلو خواهد انداخت. در لحظه ی آخر هم یک پاکت جداگانه بهم داد که ۱۵۰۰ دلار بود و گفت این کادوی سال نو شما و بابت بلیط که برای آمدن به اینجا خریده اید - که البته بیش از آن بود.
خلاصه که سفر خوبی بود خصوصا تکه ی LA که بهترین سفر پیش خانواده ام بود. تامپا هم فرصتی شد برای نزدیکتر شدن به خانواده ی اعلا و خودش. هر چند که فضا بابت مشکلاتی کاری و حقوقی خیلی مناسب نبود اما فکر کنم راست می گفتند که چقدر رفتن ما به روحیه و حال و هوای آنها هم کمک کرد. خدا را شکر که هم خودمان و هم خانواده ها از بودن کنار هم لذت بردیم و بردند.
امشب هم خانه ی فرشید و پگاه برای شب سال نو دعوتیم و با شراب و دسر و شکلات میرویم تا سال بی نظیر پیش رو را تحویل کنیم. دیدم که در شماره سال نو مجله اکونومیست نوشته امسال سال Unicorn هست و ادامه داده روزگای یونیکورن fantasy محسوب میشدند اما امسال سال آنهاست. به فال نیک می گیرم برای همه و خودمان و خودم که روی مفهوم fantasy و Utopia کار می کنم و می خواهم از امسال مسیر رویایی و یوتوپیایی مان را آغاز کنیم و چنین نیز باد.