۱۳۹۲ بهمن ۲۱, دوشنبه

اتمام مقاله و سوپرایز تو!


دیروز صبح اول در برفی که می آمد اول من را به کرما در دانفورد رساندی که بنشینم و مقاله ی تو را تمام کنم و خودت هم رفتی خانه ی سمیه و جیمز تا کمی به سمیه که ازت ایده و کمک برای چیدن وسایلش خواسته بود کمک کنی. قرار بود از آنجا هم به یورک دیل بروی تا برای تولد پگاه یک لباس به عنوان کادو بخری. تا رفتی و برگشتی من داشتم در سر و صدای زیاد کافه کار می کردم و خواندن کل مقاله و نوشتن بخش آخر مقدمه در حال اتمام بود که آمدی. گفتم تا یک چای بخوری کارم تمام می شود و آنگاه تازه بهت خواهم گفت که داستان از چه قراره و این روزها داشتم چه می کردم و قرار فردا که سر کار نخواهی رفت به ویرایش و خوانش مقاله ای که برای درس تری برایت نوشته ام بگذرد. ساعت ۱۱ بود که مرا به کرما رساندی و وقتی آمدی نزدیک ۷. مثل چند روز قبلش یکضرب کار کرده بودم و با اینکه خسته بودم اما فکر تمام کردنش خیلی شوق آور بود که پسری که در کافه کار می کرد آمد و به ما و چند نفر دیگری که در کافه بودند گفت که ساعت ۷ کافه تعطیل میشه. خلاصه که کار تمام  تمام نشد اما بهت گفتم که این مقاله ی توست که دارم می نویسم و با اینکه حدس زده بودم شاید بو برده باشی اما اینطور نبود و خیلی جا خوردی و خیلی خوشحال شدی از اینکه به لحاظ کارهای اداری و رسمی دانشگاهی در واقع کار اصلی تمام شده و بعد از این باید متمرکز روی امتحان جامع و تزت شوی.

تا برگشتیم خانه در هوای سرد زمستان و شرابی با هم باز کردیم و فیلمی دیدیم و خوابیدیم خیلی طول نکشید. اما از ساعت یک و خورده ای بامداد تا خود صبح آنقدر بی خوابی و تپش و فکر و خیال های نامربوط به ذهن و جسمم فشار آورد که تمام امروز از صبح تا همین الان که ساعت نزدیک ۷ عصر هست از شدت خستگی تنها و تنها بدون انرژی در خانه به اتلاف وقت گذراندم.

از صبح نشسته ای پای خواندن مقاله و می گویی که احتیاجی به ویرایش به آن شکلی که فکر می کردم ندارد و تنها داری کمی روی نقطه گذاری و ویرگول و چند تغییر جزیی کار می کنی و البته جدا از همه در حال خواندن و آشنایی با مفاهیم مقاله هستی. البته آن قدر از دیشب تشکر کرده ای که شرمنده شده ام و هر چه می گویم که قرارمون این بود که بهت کمک کنم می گویی قبلا بابت درس فرانکفورت کرده ام. به هر حال از نتیجه ی کار راضی ام و می دانم که در مجموع کار قابل دفاعی شده. از آن مهمتر البته یادگیری خودم بود و تو هم که داری با زوایایی در این بحث آشنا می شوی که برایت آشنا نبود.

با اینکه از صبح داری کار می کنی روی متن اما چون مقاله ای بلند و سخت شده کار به یکی دو روز آینده هم خواهد کشید. بهت گفتم که نگران نباش چون برای اقدام برای OGS تمام مسایل دیگر هم باید به زمان و سریع درست شود و احتمال امسال اقدام کردن خیلی نیست. با اینکه اگر بشود و خصوصا امکانش را پیدا کنی بی نظیر میشود.

صبح برای مامانم هم اضافه بر مقرری ماهانه ۶۰۰ دلار فرستادم تا برای سفرش پول داشته باشد. خیلی به خودمون داره فشار میاد و خیلی دستمان تنگه اما خدا را شکر اوضاع بحرانی نیست. کلی بدهی داریم اما امیدواریم که بتوانیم به موقع برسانیم.

امشب که با آرامی و خستگی من خواهد گذشت به سلامت و امیدوارم که از فردا استارت درسهای خودم که با مقاله ی سرمایه ی جلد اول باید آغاز شود را بزنم. تو هم که به سلامتی از فردا دوباره باید سر کار بروی. امروز چون سندی نبود از قبل قرار بود بمانی خانه تا به من کمک کنی که داستان البته چیز دیگری بود و در واقع باید مقاله ی خودت را تصحیح می کردی.

قراره بروی ورزش و من هم کمی اینترنت گردی و مجله خوانی خواهم کرد و شب به احتمال زیاد زودتر خواهیم خوابید تا به سلامتی از فردا که سه شنبه هم هست هفته ی ما شروع می شود.

هیچ نظری موجود نیست: